گاه نوشته های من

گاه نوشته های من

در جستجوی آرامش
گاه نوشته های من

گاه نوشته های من

در جستجوی آرامش

سلام همگی 

الان چند روزه از ساعت یک ظهر برق میره .ولی دیروز افتضاح شده بود و تا ۱۱ شب برق نداشتیم .۳ بار در حد ۵ دقیقه برق اومد و بازم رفت .۱۰ ساعت بدون آب و برق خیلی سختههههه:(((

دندون بی عقل بی شخصیت که درنیومده داغون م کرده هنوزم به همون شدت اذیت میکنه:((

رانندگی هم باید برم و بالاخره گواهینامه رو بگیرم  ..

و در آخر دیشب کباب خوردیم و من و بابا مسموم شدیم :(((

و از صبح تا حالا گلاب به روتون  حالم خرابههه

+چقدر غر زدم :( شرمنده 

++ولی مسمومیت خیلی بدهههه

+++زندایی م زنگ زده میگ اگه دو روز نرم خونشون بامن قهر میکنههر چی بهش میگم آدم  نباید فامیل شوهرش و دعوت کنه خونش اونم دو روز گوش نمیدهبالاخره منم چون خیلی حرف گوش کنم ۲ روز میزم اونجا

قاطی نوشت

سلام اومدم :))

امروز صبح رفتم دندون پزشکی و این دندون بی عقل بی شخصیت که درنیومده داغون م کرد و نشون دادم و خب انگاری  باید جراحی ش کنن و من راحت میشم  از این همه درد:|

امروز ناهار عمه م ( همون پست نیش زنبور) اومد خونمون و چون گوشت قرمز نمیخوره تند تند بعد دندون پزشکی رفتم و مرغ و بستنی و میوه خریدم ولی تو راه کلید خونه رو  گم کردم و مادر خانومی منو میکشه :(((

تو گرمای ظهر برگشتم کل راه و پرس و جو کردم تا کلید و پیدا کنم ولی نبود :((

بعدازظهر هم با خانوم کوچولو و دوستم رفتیم خرید برای جشن عقد یکی از دوستام و برای خودم و بابام پارچه خریدم و برای خانوم کوچولو یه لباس که البته تنگه و باید عوضش کنم 

+عمه جان امروز تا تونست به همه چی من ایراد گرفت از غذا درست کردنم تا لباس پوشیدنم...

عمه جالبی دارم من :)

++ چرا پارچه متری ۶۳ هزار تومن  -_- مگه ما چه گناهی کردیم:((

+++ تیلو خوبه گفتم حرف زدنم نمیادا... این پست فقط و فقط به خاطر تیلو ی خوشگلم...


پس از کنکور

بالاخره تموم شد رفت:)))

سوال ها مثل همیشه هم سخت داشت و هم راحت..

جلوی کولر بودم و یخ زدم قشنگ چشام و دماغ  م قرمز شده بود و آبریزش داشت...

فکر کنم چله ی تابستون سرما خوردم:(((

دوستم که نه کارت ملی و شناسنامه اورد نه مداد نه پاک کن ...

شانس اورد ۶ تا مداد داشتما ولی پاک کن خانوم کوچولو رو نصف کرد خانوم کوچولو منو میکشه..-_-

وقتی که برگه رو دادم  قشنگ انگار ۱۰۰ کیلو بار از رو دوشم برداشته شد ...

مادر خانومی همراهم اومد و هی میگفت قبل رفتن سلفی بگیر

-_-

شب تا ۴ خوابم نبرد و خیلی شب سختی بود..

ولی الان مهم اینه که تموم شد چ خوب چ بد تموم شد رفت:))

از چندنفر پیشنهاد رفتن به دریا دارم امشب ولی خواب رو ترجیح میدم...

از همه تون ممنون خیلی کمکم بودید:))))

بابت دعاهاتون ممنونم رفقا؛)

کنکور

الان دارم به هزارها  جوون ۱۷ ۱۸ ساله فکر میکنم که قراره با یک آزمون ۴ ساعته دانشگاه و آینده و شغل (اگه هم شغلی باشه)

شون رو تعیین کنن..

میترسم از خودم که باز موفق نشم و سرافکندگی باشم برای خانوادم...

خانواده ای که دو تا دو رقمی ۵۱و۶۱ تجربی پارسال فامیل نزدیک منن و من با اینا هی چشم تو چشم میشم...

از کنکوری که باعث اضافه وزن بی سابقه ای شده که مطمئنا کم کردنش خیلی سخت میشه برام...

کنکوری که تلاش ۱۲ ساله ی آدم با یک امتحان ۴ ساعته برابری میکنه...

نمیخوام کنکور بدم...اصلا نمیخوام .. من بین تموم بچه های کلاس به خوش انرژی بودن معروف بودم الان یک آدم افسرده ی مسخرم...

آدمی که از حرف های اطرافیان خسته شده خستم از این که هر حرفی رو میشنوم و سعی میکنم نکته مثبت توش پیدا کنم و از طرف مقابل ناراحت نشم و جواب ندم...

از بس اسم کنکور شنیدم تموم تنم انگاری کهیر میزنه وقتی یه آدمی که آخرین بار که دیدمش تو ۳ سالگی م بوده هی زنگ میزنه و نمیخوام جوابشو بدم ولی مجبورم...

خلاصه که از سیستم آموزشی بدم میاد-_-

دعام کنید که بسی  محتاجم به دعاتون...


قصه

دیشب برای خانوم کوچولو از کتاب شازده کوچولو قصه میخوندم 

مادر خانومی و بابام داشتن باهم حرف میزدن که بین حرفهاشون اسمم رو شنیدم 

بابام میگفت چقدر قشنگ قصه میخونم و کاش همه ی بچه ها شانس خانوم کوچولو رو داشتن که یکی انقدر قشنگ براشون شازده کوچولو بخونه..

راستش از ذوق لبخند زدم و فکر کنم تو خوابم لبخند میزدم...


حالا من که میدونم تعریف بابام یه جورایی قضیه ی علاقه به فرزند و ایناس و میدونم که قصه تعریف کردنم اصلا هم خوب نیست ولی شنیدن تعریفش خیلی چسبید:))