گاه نوشته های من

گاه نوشته های من

در جستجوی آرامش
گاه نوشته های من

گاه نوشته های من

در جستجوی آرامش

...

انگار دارم مثل قبل میشم..

امروز هوا فوق العاده بود ...

اولین امتحان پایان ترم دانشجویی ام رو دادم....

از روزهام بگم که خب با نبودن کنار اومدم ولی دلم تا ابد پیشش میمونه ...

روزه م به سمت عادی شدن پیش میره ...

دارم کارهام و میرسم تا به ماموریت ۲۰ ام برسم و خب واقعا سخته وسط امتحانها فشار رئیسم:(

ولی بازم شکر به خاطر خود خودش:)

من زخم‌های بی‌نظیری به تن دارم؛


        اما،


        تو مهربان‌ترین‌شان بودی،


        عمیق‌ترین‌شان،


        عزیزترین‌شان!


 


         بعد از تو آدم‌ها،


        تنها خراش‌های کوچکی بودند بر پوستم


         هیچ‌کدام‌شان به پای تو


        به قلبم نرسیدند....

یلدا

امسال متفاوت ترین یلدای زندگیم رو گذروندم و بعد از خوردن شام دراز کشیدم و فکر کردم و فکر ...

اولین یلدایی بود که تنهای تنها بودم و اتفاقا خوشحالم که تنها گذروندمش ...

دلم برای حرف زدن با آدم ها تنگ شده .‌.

حرف نمیزنم با کسی و این خیلی عجیبه ...

ولی این کلبه ی کوچولو شنونده ی خوبیه برای حرف ها...

اولین روز زمستون رو تو آلاچیق  حیاط دانشگاه نشستم و به صدای بارون گوش میدم ...

از بیستم تا بیست و پنجم ماموریت دارم و کلی کار ریخته سرم ..

‌هفته ی بعد هم امتحانات پایان ترم دارم ولی شرایط خوبی برای خوندن ندارم..

دعام کنید

لطفا. 


آه...

آه و نفرینش تا ابد پشتمه....

شبها خوابم نمیبره و روزها م تلخه...غذا از گلوم پایین نمیره ..

تاوان کارم حتما حتما تلخه ..

و منم به تلخی  عادت  دارم..

امیدوارم بتونم از پس تاوان کارم بربیام....


+روزهای ابری منم درحال گذره...

و منم راضی ام به رضای او

روشن سیاه پوش میشود...

بهترین و نزدیک ترین دوست و همراهم دیشب راس ساعت ۱۲ رفت...

رفت جایی  که شاید دیدارمون دفعه بعد تو خواب باشه ..

یا خواب یا مرگ ..

تنها چیزی که میتونه باعث شه دوباره ببینمش...

+بابت تاخیرم عذر میخوام ...