گاه نوشته های من

گاه نوشته های من

در جستجوی آرامش
گاه نوشته های من

گاه نوشته های من

در جستجوی آرامش

قاطی نوشت

اومدم روستا خونه ی دایی جان .تاسوعا و عاشورای خوبی بود .روز عاشورا روستامون دسته میاد و کلی شلوغه و خب تموم فامیل ها رو تو این دو روز میبینیم.و خب چقدر بچه ها زود بزرگ میشن ..

دایی م یه خونه باغ بزرگ داره پره مرغ و خروس و جوجه و گوسفند حتی :))

خلاصه که دهاتی بودن هم خوبه ها:))) من که کللللی بهم خوش گذشت این چند روز 

تازه زندایی جان بهم بافتنی یاد داده ولی همش تو یه زیر یه روش میمونم:/

نمیدونم میدونین تِلِر چیه یا نه ولی باهاش تا وسطای روستا رفتیم خیلییی باحاله:)))

خلاصه که تو دهات خیلی خوش میگذشت ولی حیف که به خاطر دانشگاه مجبور شدم برگردم:(

روزتون قشنگ

نظرات 1 + ارسال نظر
بهامین شنبه 31 شهریور 1397 ساعت 18:14

عزاداری هات قبول عزیزم:)
دیدار اقوام و بودن کنارشون اونم بعد از یه مدت دوری خیلی خوبه.

همچنین عزیزم منم
اره واقعا خیلی خوب و قشنگه:)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد