امسال متفاوت ترین یلدای زندگیم رو گذروندم و بعد از خوردن شام دراز کشیدم و فکر کردم و فکر ...
اولین یلدایی بود که تنهای تنها بودم و اتفاقا خوشحالم که تنها گذروندمش ...
دلم برای حرف زدن با آدم ها تنگ شده ..
حرف نمیزنم با کسی و این خیلی عجیبه ...
ولی این کلبه ی کوچولو شنونده ی خوبیه برای حرف ها...
اولین روز زمستون رو تو آلاچیق حیاط دانشگاه نشستم و به صدای بارون گوش میدم ...
از بیستم تا بیست و پنجم ماموریت دارم و کلی کار ریخته سرم ..
هفته ی بعد هم امتحانات پایان ترم دارم ولی شرایط خوبی برای خوندن ندارم..
دعام کنید
لطفا.
حرف بزن عزیزدلم
انشاله که به سلامتی ماموریت انجام میشه
امتحانات عالی برگزار میشه
دانشگاه حالا حالاها ادامه داره
تو باید خوب باشی
مهم این هست
:)
ممنونم عزیزم
خداکنه :)
ممنونم دوست خوبم:)
یلداتون مبارک!
شاد و سلامت باشید همیشه.
همچنین شما:))))
یلدات مبارک روشن جانم.
حتی اگه حرف زدن سخته واست بنویس برای خودت یا حتی اینجا
نبینمت دل گرفته وتنها باشی
امتحانات هم ان شالله به خوبی شروه و به اتمام می رسونی.
اره واقعا ...
نوشتن آرومم میکنه:))
ایشالا:)